جهت عضویت در شبکه اجتماعی نمیدونم و دنبال کردنِ Mohammad تمایل دارید ؟!
شبکه اجتماعی نمیدونم یک شبکه اجتماعی ِ قدرتمند ِ مبتنی بر وب است که کاربران آن میتوانند یک ارسال با طول بیشتر از 200 کاراکتر بهمراه تصویر، ویدئو، لینک و فایل داشته و با دنبال کردن کاربران، افکار و نظرات خود را با سایرین به اشتراک بگذارند. گروهها، کارمندان، همکاران و انجمنها با ایجاد یک شبکه اختصاصی قادر به ارتباط با یکدیگر بوده و به کمک تکنولوژی آراِساِس میتوانند تازه ترینها را پیگیری نمایند. شبکه اجتماعی نمیدونم توسط هر وسیلهی متصل به اینترنت از جمله تلفن همراه دنبالپذیر است!
رضا کیانیان می گوید: روزی را در خاطر دارم که اکران خصوصی فیلم «سینما سینماست» از طرف مجله گزارش فیلم در سینما صحرا برگزار می شد. وقتی وارد سینما شدم مدیر سینما جلو آمد و گفت: فردین در لژ مخصوص است و دوست دارد شما را ببیند. همراه او رفتم. وقتی مرحوم فردین مرا دید بلند شد و با مهربانی روبوسی کرد و گفت و گفت و گفت... تعجب کردم، خیلی تعجب کردم، چون همه فیلم های مرا تا آن زمان دیده و همه مقاله ها و نوشته های مرا خوانده بود و درباره آنها نظرات خوب و جالبی داشت.
گذشته از من، سینمای ایران را دنبال کرده و خوب خوانده بود. وقتی از پیش او برمی گشتم خجالت زده بودم، چون تا آن موقع فردین در ذهن من مترادف با آب گوشت و پیاز بود. از خودم خجالت کشیده بودم. وقتی فیلم تمام شد و خانم امیری روی صحنه رفت و یکی یکی عوامل فیلم را روی صحنه خواند، برای بازارگرمی مرا آخر از همه صدا کرد. روی صحنه رفتم و در تمام مدت که مردم مرا تشویق می کردند به یاد فردین بودم. روی صحنه میکروفن می چرخید و همه عوامل با مردم حرف می زدند.
آخر سر که میکروفن به من رسید به مردم سلام کردم و گفتم امشب یکی از آرزوهای نوجوانی من برآورده شد، فردین را دیدم. فردین میان شماست، آن جا! و لژ مخصوص را نشان دادم. مردم برای او کف زدند، خیلی کف زدند، بلند شدند و به سمت جایگاه او برگشتند، او هم جلو آمد، دست تکان داد و گریه کرد. ما هم بلند شده بودیم. مردم فردین را دوست دارند. حتی بعد از این همه سال که بازی نکرده. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رضا کیانیان می گوید: روزی را در خاطر دارم که اکران خصوصی فیلم «سینما سینماست» از طرف مجله گزارش فیلم در سینما صحرا برگزار می شد. وقتی وارد سینما شدم مدیر سینما جلو آمد و گفت: فردین در لژ مخصوص است و دوست دارد شما را ببیند. همراه او رفتم. وقتی مرحوم فردین مرا دید بلند شد و با مهربانی روبوسی کرد و گفت و گفت و گفت... تعجب کردم، خیلی تعجب کردم، چون همه فیلم های مرا تا آن زمان دیده و همه مقاله ها و نوشته های مرا خوانده بود و درباره آنها نظرات خوب و جالبی داشت.
1391/11/20 - 20:07گذشته از من، سینمای ایران را دنبال کرده و خوب خوانده بود. وقتی از پیش او برمی گشتم خجالت زده بودم، چون تا آن موقع فردین در ذهن من مترادف با آب گوشت و پیاز بود. از خودم خجالت کشیده بودم. وقتی فیلم تمام شد و خانم امیری روی صحنه رفت و یکی یکی عوامل فیلم را روی صحنه خواند، برای بازارگرمی مرا آخر از همه صدا کرد. روی صحنه رفتم و در تمام مدت که مردم مرا تشویق می کردند به یاد فردین بودم. روی صحنه میکروفن می چرخید و همه عوامل با مردم حرف می زدند.
آخر سر که میکروفن به من رسید به مردم سلام کردم و گفتم امشب یکی از آرزوهای نوجوانی من برآورده شد، فردین را دیدم. فردین میان شماست، آن جا! و لژ مخصوص را نشان دادم. مردم برای او کف زدند، خیلی کف زدند، بلند شدند و به سمت جایگاه او برگشتند، او هم جلو آمد، دست تکان داد و گریه کرد. ما هم بلند شده بودیم. مردم فردین را دوست دارند. حتی بعد از این همه سال که بازی نکرده. چرا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
شهريار
1391/11/20 - 20:09...
1391/11/20 - 20:13بسيار خاطره جالبي بود ... من بشخصه فردين و ميري رو از تمام بازيگراي قديمي بيشتر دوست دارم .
1391/11/20 - 20:47از این خاطرات زیاد
1391/11/20 - 20:50باز تو سایت میذازم